نویسنده
همدان، دانشگاه بوعلیسینا، گروه گیاهپزشکی
چکیده
امروزه کمتر شکی در این هست که ایده ی "ژن" موضوع محوری سازمان دهنده ی زیست شناسی قرنبیستم بوده است. با اینحال، روشن است که دانش ژنتیک هیچگاه تعریف کلی پذیرفته شده ای از مفهوم ژن ارائه نکرده است. درعوض، پژوهش های بیش از یکصدسال اخیر در حوزه ی ژنتیک منجر به ارائه ی مفاهیم متفاوتی از ژن شده، که گاه مکمل هم بوده و گاه هم با هم در تناقض اند. برخی فلاسفه و دانشمندان تلاش کرده اند تا با فروکاست انواع متفاوت مفاهیم ژن، چه به صورت "عمودی" به یک واحد بنیادی و چه به صورت "افقی" با جمع کردن آن ها تحت یک واژه ی کلّی، راهکاری برای برون رفت از این وضعیت ارائه کنند. دیگرانی هم راهکارهای کثرت گرایانه تری را دنبال کرده اند. در نتیجه، ژن به یک موضوع داغ در فلسفه ی علم بدل شده که پیرامون اش پرسشهای فروکاست، پیدایش، یا فراآیی مفاهیم و نظریه ها (همراه با هستی های شناختی مورد ارجاعشان) مورد بحثهای پرشور قرار می گیرند. امّا، تاکنون، تلاشها برای رسیدن به اجماعی درباره ی این پرسشها به جایی نرسیده است. امروزه، با تکمیل توالی ژنوم انسان و شروع آنچه که عصر پساژنگان (postgenomic) خوانده می شود، ژنتیک دوباره در حال از سر گذراندن یک تغییر مفهومی است. لذا، مفهوم ژن که از دل یک قرن پژوهش های ژنتیکی به دست آمده، یک "مفهوم درتنش" بوده و هست.
کلیدواژهها